صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز | ||
|
تو را من چشم در راهم شباهنگام که می گيرند در شاخ «تلاجن» سايه ها رنگ سياهی را و زان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛ تو را من چشم در راهم. شبا هنگام، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛ در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سرو کوهی دام. گرم ياد آوری يا نه، من از يادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم. نظرات شما عزیزان: برچسبها: شعر فارسی [ یک شنبه 28 اسفند 1390
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] |
|